سلام بر دوستان بزرگوارم

  وبلاگ دیگرم درباره مهدویت.

http://www.dagheentezar.blogfa.com

اگر بندگان گنهکار من بدانند که چقدر مشتاق توبه وبازگشت آنان هستم ،از شدت شوق می میرند. ( حدیث قدسی )

امام باقر علیه السلام : 

إِنَّ هذَا اللِّسانَ مِفتاحُ کُلِّ خَیرٍ وَشَرٍّ فَیَنبَغى لِلمُؤمِنِ أَن یَختِمَ عَلى لِسانِهِ کَما یَختِمُ عَلى ذَهَبِهِ وَفِضَّتِهِ 

براستى که این زبان کلید همه خوبیها و بدیهاست پس سزاوار است که مؤمن بر زبان خود مهر زند، همان گونه که بر (کیسه) طلا و نقره خود مُهر مى زند. 

تحف العقول، ص ۲۹۸ 

امام باقر علیه السلام : 

فى قَولِهِ «قُولُوا لِلنّاسِ حُسنا» قال : قُولوا لِلنّاسِ أحسَنَ مَا تُحبّونَ أن یُقالَ لَکُم، فَاِنَّ اللّه عزَّوَجلَّ یُبغِضُ اللَّعّانَ السَّبّابَ الطَّعّانَ عَلىَ المُؤمِنین، اَلفاحِشَ المُتَفَّحِشَ السّائَلَ المُلحِفَ، وَ یُحِبُّ الحَیّى الحَلیمَ اَلعفیفَ المُتعَفِّـفَ. 

درباره این گفته خداوند که «با مردم به زبان خوش سخن بگویید» فرمود: بهترین سخنى که دوست دارید مردم به شما بگویند، به آنها بگویید، چرا که خداوند، لعنت کننده، دشنام دهند، زخم زبان زن بر مؤمنان، زشت گفتار، بدزبان و گداى سمج را دشمن مى دارد و با حیا و بردبار و عفیفِ پارسا را دوست دارد. 

امالى صدوق، ص ۳۲۶ 

مهر ورزی با مردم نیمی از خرد است.  (امام علی علیه السلام)

التماس به خدا شجاعت است ،اگر برآورده شود حاجت است اگر برآورده نشود حکمت است، التماس به خلق خدا شرمندگی است ،اگر بر آورده شود ،منت است اگر برآورده نشود ذلت است. (امام علی علیه السلام)

دلبستگی به دنیا ،عقل را فاسد می کند ، قلب را از شنیدن حکمت ناتوان می سازد  و باعث عذاب دردناک می شود. (غررالحکم-حکمت 1316)

باایمان ترین مردم کسی است که نسبت به خانواده اش خوش اخلاق ترومهربانتر باشد. ( پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله)

محبت امام حسین علیه السلام در دنیا وآخرت ما، به برومندی وعزت اسان است.

به بهانه چهارشنبه آخر سال

چهارشنبه سوری آره یا نه؟؟؟؟؟


1- ارزش نجات يك انسان، در ديدگاه قرآن
 خدمت‌، انفاق و ايثار، قرآن مي‌گويد: «مَنْ» كسي كه «قَتَلَ»، «مَنْ قَتَلَ نَفْساً» كسي كه يك نفر را بكشد، «فَكَأَنَّما» گويا، «قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً» آيه‌ي قرآن است. يك نفر را بكشد، انگار همه‌ي مردم را كشته است. «وَ مَنْ أَحْياها» كسي كه يك نفر را نجات بدهد، باز«فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعا» كشتن يك نفر گويا كشتن همه مردم است، زنده كردن يك نفر گويا زنده كردن همه‌ي مردم است.
خواهري به خواهرش كمك كند، برادري به برادرش كمك كند، داماد به پدرزنش، مادرزنش، اصل خدمت! در خدمت سن شرط نيست. اصلاً انسان بودن هم شرط نيست. كسي اگر به يك حيوان هم خدمت كند، خدمت است. به بچه‌ي كوچولو باشد يا بزرگ، به دوست باشد يا دشمن، اصلاً لازم نيست دين داشته باشد. به بي‌دين هم خدمت كند، خدمت است
.


2- خدمت به عموم مردم، بدون قيد و شرط
قرآن آيه دارد مي‌گويد: «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (ضحي/10) كسي كه از شما كمك مي‌خواهد، او را رد نكن. نمي‌گويد: «و اما السائل المؤمن». «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» كسي كه مي‌گويد: آقا يك كمكي به ما بده، او را رد نكن. «فَلا تَنْهَرْ» آيه‌ي قرآن است. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً» (انسان/8) اسير مي‌دانيد كه چه كسي است؟ اسير كسي است كه كافر است آمده در جبهه مرا بكشد. منتها نتوانسته، من او را گرفتم اسيرش كردم. اسير قاتل من است، اما با اينكه قاتل است، فعلاً كه اسير است، كمك او كن.

 
3- چهارشنبه سوري، بستر آتش سوزي و خطر

منتها مسأله اين است كه قرآن مي‌فرمايد: «وَ أَنْفِقُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَة» (بقره/195) حالا چون اين بحث در آستانه‌ي چهارشنبه سوري است، به ما بگويند: آقاي قرائتي براي چهارشنبه سوري چه آيه‌اي داري؟من مي‌گويم: آيه‌اي هست كه شامل همه چيز مي‌شود و يكي هم چهارشنبه سوري است. «لا تُلْقُوا» يعني خودتان را نيافكنيد، «بِأَيْديكُمْ» با دست خودتان، «إِلَى التَّهْلُكَةِ» با دست خودتان، خودتان را به هلاكت نياندازيد.
اين موتورسوارهايي كه وقتي مانور مي‌دهند مي‌خواهند بروند اين چرخ جلويش را بلند مي‌كند، مثلاً حرف حسابش چيست؟ بعضي دخترها و زنها يك طوري بي حجاب هستند كه آدم مي‌فهمد كه اينها بيمار هستند. امام كاظم فرمود: اينهايي كه دست به يك حركاتي مي‌زنند غير طبيعي، اين بيمار است. يعني كمبود دارد، اين مي‌خواهد مردم به او نگاه كنند. كمالي هم ندارد كه بگويند: ايشان دانشمند است. ايشان مخترع است، مبتكر است، هم مي‌خواهد مردم به او نگاه كنند و هم كمال ندارد.

اصلاً چهارشنبه سوري چه پيامي دارد؟ چه مبناي عقلي دارد؟ چه مبناي فكري دارد؟ دل چه كسي را خوش مي‌كني؟ هدف چيست؟

شما آتش برپا مي‌كنيد آنوقت اين جمعيت بايد بيايند فتنه‌هاي شما، آتش‌هاي شما را خاموش كنند. آنوقت چقدر بودجه، اصلاً دودش در چشم خودتان مي‌رود. قرآن مي‌گويد: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» (اسراء/7) «إِنْ» يعني اگر، «أَحْسَنْتُمْ» اگر احسان كرديد، «أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ» اگر خوبي كرديد، به خودتان خوبي كرديد. «وَ إِنْ أَسَأْتُمْ» يعني اگر كار بد كرديد،«فَلَها» بدي كنيد دودش در چشم شما مي‌رود.

قرآن مي‌گويد: «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ» (آل‌عمران/54) تو فكر مي‌كني زرنگ هستي، دودش در چشم خودت مي‌رود.

بر گرفته از بیانات حجه الاسلام

محسن قرائتی

 

فلسفه نبوت

قرآن وفلسفه نبوت

قرآن كريم در آيات مختلف هدف از بعثت پيامبر الهي را بيان كرده است. برخي از اين آيات مربوط به نبوت عامه، و برخي ديگر مربوط به نبوت خاصه است، ليكن بايد توجه كرد كه آن چه در مورد پيامبران خاص به عنوان هدف از نبوت آنان بيان شده است، اختصاص به آنان ندارد، زيرا آن چه مطرح شده است دربارة عنوان نبوت و رسالت است، نه ويژگي شخصي آن پيامبر. در هر حال، هدف از بعثت پيامبران از ديدگاه قرآن كريم را در موارد زير مي‎توان جستجو كرد:

1. دعوت به يكتاپرستي و مبارزه با شرك و بت‎پرستي.

«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ.»
به تحقيق، در ميان هر امتي رسولي را برانگيختيم تا آنان را به يكتاپرستي بخواند، و از پرستش طاغوت باز دارد.
علاوه بر اين آية شريفه، در آياتي كه سرگذشت پيامبران الهي بيان شده است نيز دعوت به توحيد و يكتاپرستي به عنوان هدفي كه در سرلوحه دعوت پيامبران قرار داشته، ياد شده است، چنان‎كه در بيان سرگذشت حضرت نوح، هود، صالح، شعيب ـ عليهم السلام ـ آمده است كه آنان به قوم خود، مي‎گفتند:
«يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ.»

2. داوري در اختلافات و منازعات.

«كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ.»
اين آية شريفه بيانگر آن است كه: مردم به صورت امتي يك پارچه زندگي مي‎كردند و در ميان آنان اختلافات پيچيده‎اي كه نياز به شرايع آسماني باشد، وجود نداشت، سپس اختلاف و نزاع در ميان آنان پديد آمد، لذا خداوند براي حل اختلافات آنان پيامبران را كه بشارت و بيم‎دهنده بودند، مبعوث كرد، و با آنان كتاب و شريعت آسماني را به حق فرو فرستاد تا مبناي داوري در اختلافات آنان باشد.
دربارة حضرت داود ـ عليه السلام ـ مي‎فرمايد:
«يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ.
و دربارة پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‎فرمايد:
«إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ».

3. برپايي قسط و عدل در جامعه بشري.

«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ.»
ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آن‎ها كتاب (آسماني) و ميزان (شناسايي حق از باطل قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند. واژة «بينه» در لغت به معناي دليل روشن است، و مقصود از بينة پيامبران، استدلال‎هاي واضح و معجزات آنان، و منظور از «كتاب»، كتاب شريعت و مجموعة معارف و احكام الهي است كه مبناي حق و باطل در حوزه عقيده و عمل بشر مي‎باشد، و «ميزان» عبارت از ابزار سنجش حق و باطل و درست و نادرست است، كه بخشي از آن با استفاده از اصول و كلياتي كه در كتاب آسماني و شريعت بيان شده، به دست مي‎آيد، و بخشي ديگر از آن كه به موضوعات و مسايل جزئي مربوط مي‎شود، توسط عقل به دست مي‎آيد. و در نتيجه، عقل و وحي، ميزان تشخيص خوب و بد و درست و نادرست مي‎باشد.

4. تعليم و تربيت.

تعليم و تربيت در چهار آيه از قرآن كريم (كه همگي مربوط به نبوت پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‎باشند) به عنوان يكي از اهداف نبوت بيان شده است. چنان‎كه مي‎فرمايد:
«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ.»
خداوند بر مؤمنان منت نهاد، زيرا از خود آنان رسولي را در ميان آن‎ها برانگيخت تا آيات الهي را بر آنان فراخواند، آنان را تزكيه نمايد و كتاب و حكمت را به آنان بياموزد، اگر چه آنان پيش از اين در گمراهي آشكار بودند.
تعليم و تربيت از اساسي‎ترين اركان سعادت فرد و جامعة بشري است. و پيامبران الهي براي راهنمايي بشر به مسير سعادت و كمال برانگيخته شده‎اند، و بزرگترين معلمان و مربيان بشر بوده‎اند؛ چرا كه معارف و احكام الهي را به بشر آموختند، و با قول و عمل خويش در جهت پيراستن جامعه از پليدي‎ها و زشتي‎ها گام برداشته، و در طول تاريخ بهترين اسوه‎هاي معرفت و فضيلت براي بشر بوده‎اند.

5. اتمام حجت بر بشر.

خداوند عليم و حكيم، انسان را با ظرفيت و استعدادهاي ويژه آفريده است، و انسان قابليت دريافت كمالات مادي و معنوي بسياري را دارد. عقل و فطرت، راه دريافت اين كمالات را تا حدودي روشن مي‎سازند، اما به هيچ وجه كافي نيستند، بدين جهت انسان گذشته از هاديان دروني، به هدايتگران بيروني نيز نيازمند است، هر گاه خداوند هدايتگران بيروني را در اختيار بشر قرار ندهد، و او به بيراهه برود، او مي‎تواند به خداوند احتجاج كند و بر كارهاي خلاف خود عذر و بهانه بياورد. اما با فرستادن پيامبران و رسولان الهي حجت بر بشر تمام شده، و راه هر گونه عذر و بهانه بر وي بسته خواهد شد. چنان‎كه فرموده است:
«رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً.»
در جاي ديگر فرموده است:
«وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى.»

فلسفه نبوت در روايات

حضرت امام علي ـ عليه السلام ـ موارد زير را به عنوان اهداف بعثت پيامبران الهي بيان كرده است:
1. تجديد ميثاق فطري ميان انسان و خدا «لِيَسْتَأدُوهُم مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ.»
2. يادآوري نعمت‎هاي الهي بر بشر «وَ يُذَكِّرُوهُم مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ.»
3. تبليغ احكام الهي و احتجاج بر آدميان «وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ.»
4. شكوفا ساختن عقول بشر «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ.»
5. نشان دادن نشانه‎هاي قدرت الهي در جهان آفرينش به آنان:
«وَ يَرَوْهُم آياتِ المُقَدَّرَةِ مِنْ سَقْفِ فَوْقِهِمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُم مَوْضُوعٍ...».
6. اتمام حجت بر بشر: «لِئَلّاً تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْكِ الأعْذَارِ اِلَيْهِمْ.»
نيز از امام صادق ـ عليه السلام ـ دربارة فلسفه بعثت پيامبران سؤال شد، آن حضرت در پاسخ فرمود:
ما به وجود خداي حكيم عقيده داريم، خداوند جسم نيست تا انسان‎ها با مشاهدة او، با او گفتگو كنند و راه هدايت را از او فراگيرند، و نيز همة انسان‎ها اين شايستگي را ندارند كه از طريق وحي با خداوند ارتباط برقرار كنند. بدين جهت، بايد خداوند سفيراني داشته باشد كه آن چه خير و صلاح بشر را برآورده مي‎كند، به آنان بياموزند، و آنان، پيامبران الهي‎اند.
5. نشان دادن نشانه‎هاي قدرت الهي در جهان آفرينش به آنان:
«وَ يَرَوْهُم آياتِ المُقَدَّرَةِ مِنْ سَقْفِ فَوْقِهِمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُم مَوْضُوعٍ...».
6. اتمام حجت بر بشر: «لِئَلّاً تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْكِ الأعْذَارِ اِلَيْهِمْ.»
نيز از امام صادق ـ عليه السلام ـ دربارة فلسفه بعثت پيامبران سؤال شد، آن حضرت در پاسخ فرمود:
ما به وجود خداي حكيم عقيده داريم، خداوند جسم نيست تا انسان‎ها با مشاهدة او، با او گفتگو كنند و راه هدايت را از او فراگيرند، و نيز همة انسان‎ها اين شايستگي را ندارند كه از طريق وحي با خداوند ارتباط برقرار كنند. بدين جهت، بايد خداوند سفيراني داشته باشد كه آن چه خير و صلاح بشر را برآورده مي‎كند، به آنان بياموزند، و آنان، پيامبران الهي‎اند.

چرا نبوّت از نسل حضرت یوسف (ع) بیرون رفت؟

به واسطه‌ کدام خطا یا ترک اولی پیامبری از نسل حضرت یوسف (ع) بیرون رفت؟
 
اگر چه برخی گفته‌اند وقتی پدر و مادرش به دیدار او آمدند، ایشان کبر و غرور کرد و از اسب پیاده نشد و ...، اما این تهمت بسیار سنگینی بر یک نبی الهی است و به هیچ وجه با توصیفی که خداوند متعال از انبیا و به ویژه آن حضرت در قرآن کریم ارائه می‌دهد انطباقی ندارد، لذا اینگونه اقوال نه سند محکمی دارد و نه قابل قبول است.

کلام وحی در سوره‌ی یوسف (ع) سراسر گواه بر علم، دانش، حکمت، ایمان، تقوا، صبر و اخلاق آن حضرت است تا جایی که خداوند متعال در بیان عصمت وی می‌فرماید هر گونه بدی و ناپاکی از او دور شده بود و وی را از بندگان مخلَص خود بر می‌شمارد که مقام «مخلَص» (به فتح لام)، بسیار رفیع‌تر از مقام «مخلِص» است. و فرمود: «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ - وى از بندگان خالص شده ما بود » (یوسف، 24). حالا یک عده شایع کنند که ایشان کبر و غرور کرد، آن هم مقابل والدین، به دور از عقل، وحی و انصاف است.

پس کبر و غرور و امثالهم که هر مسلمان عوامی از مذمومیت آن مطلع است، از ساحت آن نبی معصوم به دور است، چه رسد به کبر و غرور در مقابل پدر و مادر. مضافاً بر این که قرآن کریم تصریح دارد که او برای پیشواز والدین به بیرون از مصر رفت و به خوش‌آمد گویی آنها برخاست و مقام آنها را بلند داشت. که آیات « وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ» (یوسف، 99) و نیز «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْش‏ ...» (یوسف، 100)، دلیل بر این مدعاست.

بلکه در مورد نسل نبوت باید به چند نکته توجه داشت: اول آن که خداوند متعال فرمود این خداوند است که بهتر از هر کس می‌داند رسالتش را کجا قرار دهد: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه‏ - الأنعام، 124». دوم آن که خداوند متعال به حضرت ابراهیم علیه‌السلام وعده داد که نبوت در نسلش ادامه یابد و البته فرمود عهد من به ظالمین نمی‌رسد، یعنی نبوت در میان نسل تو فقط به افراد صالح می‌رسد. و حضرت ابراهیم علیه‌السلام نیز دو پسر به نام اسماعیل و اسحاق داشت که نبوت در نسل هر دو ادامه یافت تا در نسل اسحاق به حضرات موسی و عیسی (ع) ختم شد و در نسل اسماعیل به حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله ختم گردید. پس این وعده فقط به حضرت ابراهیم (ع) بود که تحقق یافت و نه به همه‌ی انبیا. سوم فرمود اگر فرزندی در نسل تو صلاحیت نبوت نداشت، به او نمی‌رسد، نه این که اگر به نسلی نرسید دال بر عدم صلاحیت یا معصیت شخص نبی باشد. پس اگر نبوت به نسل حضرت یوسف (ع) نرسید، دلیل نیست که ایراد و اشکالی در او باشد و یا شخص او مرتکب خطا یا ترک اولی و ... شده باشد. او که خودش به این مقام رسید و از بندگان مخلص شد و اگر کبر و غروری در او دیده می‌شد، خودش از نبوت عزل می‌شد، نه این که خودش مورد تفقد و اکرام الهی قرار گیرد و از نسلش قطع شود.

لذا خطا یا گناه تراشیدن برای این پیامبر گرانقدر خداوند متعال خود خطا و گناهی بس بزرگ است.


 برگرفته از سایت شبهه

عدل الهی

پروردگار جهان عادل است، حقوق همه نزد او محفوظ و حقّ احدى را ضايع نمى كند، بين افراد بدون جهت فرق نمى گذارد. به طور كلّى بر جهان هستى عدالت حكمفرماست نه مساوات، در عدل اولويتها شرط است مثلاً در كلاس درس، عدالت اقتضا مى كند به هر دانش آموزى طبق معلومات و لياقت او نمره داده شود، نه آنكه تمام دانش آموزان از نمره هاى مساوى بهره مند شوند.
اصولاً بى عدالتى عبارت است از محروم كردن كسى از حقّ مسلّم او و موجودات جهانى حقّى بر خدا ندارند تا اختلاف در آفرينش، كيفيت آفريده ها و فراز و نشيب در زندگى بى عدالتى باشد و تفاوت بين آنها ستم محسوب گردد، زيرا ستم ره آورد نادانى، ناتوانى، جاه طلبى و مانند اينهاست كه ذات پاك پروردگار از اين نقص ها مبرّاست، او دانا و حكيم است، هيچ كارى را بدون مصلحت انجام نمى دهد، هرچه به آفريده هاى جهان هستى داده و يا از آنها گرفته، بى حساب و بى مصلحت نبوده و اگر به نظر سطحى ما، بى فايده و بدون مصلحت جلوه كند، معلول كوتاهى و نارسايى فكر و انديشه ماست، چنانچه مى دانيم نسخه پزشك، حاوى دارويى است كه داراى مصلحت براى بيمار است، اگرچه خصوصيت و جهت مصلحت آن را ندانيم.
در روايت آمده كه حضرت موسى (عليه السلام) از خدا درخواست كرد برخى از دادگريهاى خود را كه در ظاهر مشكل به نظر مى آيد به او نشان دهد. به او وحى شد كه به صحرا رود و بر سرچشمه آبى در كمين بنشيند و جريانى را مشاهده نمايد.
حضرت موسى (عليه السلام) به آنجا رفت، ديد اسب سوارى بر سرچشمه پياده شد و پس از كمى استراحت از آنجا دور شد، او كيسه پول خود را جا گذاشته بود، كمى بعد كودكى آمد و كيسه پول را برداشت و رفت، سپس پيرمرد نابينايى از راه رسيد و مى خواست وضو بگيرد كه در اين هنگام مرد اسب سوار برگشت و سراغ پول خود را از او گرفت و به او مظنون شد، كشمكش بين اين دو درگرفت و منتهى به كشتن مرد نابينا شد.
آنگاه به حضرت موسى (عليه السلام) كه از جريان سخت متأثّر شده بود وحى شد: اى موسى ناراحت مباش زيرا آن مرد اسب سوار مال پدر كودك را سرقت كرده بود و حال آن مال را ما به وارث او كه همان كودك بود برگردانديم، و اين مرد نابينا پدر مرد اسب سوار را كشته بود اينك به كيفر خود رسانديم.
اين بود نمونه اى از عدل و دادگسترى خداى عزّوجلّ در اين دنيا و امّا تجلّى عدل خدا و آشكار شدن آن براى همه، پس در آخرت خواهد بود.

عدالت در قرآن

 

آفرينش‌ جهان هستي بر اساس عدالت:

و خلق الله السموات و الارض بالحق: و خداوند آسمان‌ها و زمين را بازيچه خلق نكرده بلكه به حق آفريده است[1].
عدل الهي چون صفت حق تعالي است در عين واقعي بودن و كامل بودن، يكي از اصول آفرينش نيز مي‌باشد.
بايد دانست كه علاوه بر اينكه خلقت جهان هستي بر اساس عدل است ايجاد قوانين و سنن و كلمات جهان هستي نيز بر پاية عدل و داد تحقق يافته است چنانچه در آيه 115 سوره انعام مي‌خوانيم كه:
و تمت كلمت ربك صدقاً و عدلاً لامبدل لكلماته و هو السميع العليم: عدالت به حد كمال رسيد و هيچ كس تبديل و تغيير آن كلمات نتواند كرد و او خداي شنوا و دانا ( به گفتار و كردار خلق) است.
در اين آيه سخن از اتمام كلمة حق براساس صدق (راستي) و عدل ( اعتدال و برابري) است و در آن ترديدي و تبديلي نيست.
و نيز در فرمايشي از پيامبر (ص) آمده است كه. بالعدل و قامت السموات و الارض: يعني آسمان‌ها و زمين (يا به طور كلي هستي) بر اساس عدالت استوار شده است. در اين نگاه نيز عدل اساس خلقت و آفرينش است و آفرينش بدون آن معنا ندارد.

قرآن كتاب عدل:

در سيري كه در قرآن مي‌كنيم روش عادلانه آن را در همه موضوعات مشاهده مي‌كنيم و انصاف و عدالت و بي‌طرفي و در واقع داوري منصفانه در تمام برنامه‌هاي آن به چشم مي‌خورد به طور كلي در نمونه، اين نوشتار مي‌توان گفت كه: وقتي مي‌خواهد مشروبات الكلي و خمر را تحريم كند قبلاً به منافع ( اقتصادي كه از راه شراب سازي و امثال آن بدست مي‌آيد و يا منافع طبي) آن اشاره مي‌كند و سپس مي‌فرمايد: يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما و ... [2]
اي پيغمبر از تو از حكم شراب و قمار مي‌پرسند. بگو در اين دو كار گناه بزرگي است و سودهايي، ولي زيان گناه آن بيش از منفعت آن است. و يا در جايي ديگر با توجه تمام به امتيازاتي كه مكتب اسلام دارد يك سره، كتابهاي آسماني قبل از خود را ناديده نمي‌گيرد و مي‌فرمايد: و مصدقاً لمابين يديه[3]: كتابهاي نشده تورات و انجيل كه قبل از من بوده مورد قبول من است و اين خود دليل ديگري از انصاف است.

مطالب خواندنی در ادامه مطلب

از دست ندید حیف

ادامه نوشته